۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

رفتم بام تهران
این بار بدون ساق بند 
بدون آب
بدون حتی
تکیه دادن به کسی
.
ماشینی آمد
هم رنگ و شکل آنجا که محل قرارهایمان بود و یادگار پدر و متعلق به تو
.
در دنیای پست مدرن من
فال سی دی گرفتن عجیب نیست
17 انتخابم بود
.
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیکتر تو
از تو به تو نزدیکتر من
باور نکن تنهاییت را
تا یک دل و یک درد داری
تا در عبور از کوچه عشق
 بر دوش هم سر میگذاریم
دل تاب تنهایی ندارم
باور نکن تنهاییت را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تها
 من با توام هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
 حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
 این خانه را بگذارو بگذر
با من بیا تا کعبه ی دل
باوور نکن تنهاییت را
من با توام منزل به منزل
.
گریه کردم
آمدی
گریه کردم
رفتی
محو شدی در تاریخ
جان دادی در زمانی که سرانجام لبخند میزد به من